و دستهایم را به دور گردنت آویز می کنم
غروب که شد
به تو خواهم گفت،
دستهایم برای چه می لرزند
و سراسیمگی عبور اضطرابها از این دریچه تنگ
به کجا ختم می شود
حرم (Horm)خسته این خواب راحت را
با خود به جایی می برم
که این آمیزش سخت
مهار شدنی نباشد
سردم است
و سردی دستهایم چشمان باد را رنگ می زند
برای آخرین بار
از این پنجره سیار
برایت دست تکان می دهم
و خنده ام می گیرد تا خود را به باد می سپارم(بادهای خامش خوش برخورد)
و آنقدر می خندم که اشک
در نگاه عاشق باد حلقه می زند
و تا می آیم آن را پاک کنم
مرا کنار می زند...
و دستهایم را بر گونه اش می کشد
آرام و سراسیمه
و مغرور... .
نرگس زرد ، زمستان 84