... بر آنچه که دلخواه من است
حمله نمی برم.
خود را به تمامی بر آن می افکنم
اگر بر آنم که دگر بار و دگر بار
بر پای توانم خواست
راهی بجز اینم نیست... .
ا.شاملو
این داستانی ست ایتالیایی_اثر نویسندهء معاصر زن امریکایی _آلبا دسس پدس و ترجمهء بهمن فرزانه. ابتدا که شروع به خواندن کردم تا قدری از روزمرگی های گاه آزار دهندهء روزانه فاصله بگیرم احساس کردم فضای داستان و ترس از فاشیسمی که در رمان موج میزند بر اندوه می افزاید.
داستان دربارهء چند دختر جوان است که هر کدام از شهر خود به "رم" آمده اند و برای تحصیل!! در "شبانه روزی" دور هم جمع شده اند.این مکان مشترک آنها را نسبت به غم و شادی هم مسئول و شریک کرده است. چنانچه در انتهای داستان "امانوئلا" به خاطر پنهان کردن رازش و به تنهایی اندوه خود را بلعیدن سیلی محکمی از "آئوگوستا" _بزرگترین عضو آنجا_ می خورد. در عین حال هر کدام به دنبال راهی برای فرار از آن مکان کذایی با قوانین خشک کلیسایی اش هستند تا سرنوشت و خوشی ها ی زندگی برایشان ملموس تر شود و فاصله شان با آدمهای بیرون کمتر.
حالا که به پایان داستان رسیده ام مانند تمام خواندنی های دیگر به شخصیت های نا کام و بکام رسیده خو گرفته ام و با آنها همدرد شده ام. به طوری که برایم دل کندن از "سیلویا"ی درس خوان و عاشق پیشه و بلند پرواز – "اکسنیا"ی جسور و نا آرام و جاه طلب و دوست داشتنی- "امانوئلا"ی مرموز و موءقر اشرافی- "والنتینا"ی مهربان و قانع به سهم خود از دنیای معمولی و... قدری دشوار شده است... . اگر مایلید آنرا بخوانید... .
نرگس زرد
*زیبایی در فرا رفتن از روزمرگی هاست. (ورنرهنته)
*سفر کردن چیزی ست مانند گفتگو با مردم دیگر قرن ها.(دکارت)
نرگس زرد
*طبیعت تمام شگفتی های پنهان را آشکار می سازد. (شکسپیر)
*ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که پیموده ایم می توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)
نرگس زرد
آخیش!پس از سه سال و اندی که از ازدواج ام میگذرد و کلی این پا و آن پا کردن بلاخره دو روز پیش طلسم را شکستم و به آرایشگاه رفتم و موهایم را به قولی مش کردم. راستش! اوایل نه خودم نه شوهرم به این رنگ آمیزی تمایلی نداشتیم . او که به قول خودش مرا بکر و خالص میخاست. خودم هم طبیعی بودن را جذابتر میدا نستم. تا به خانه رسیدم خودم را در آینه دیدم.تازه فهمیدم آنها که پیوسته هر بار موهایشان را یک رنگ میزنند چه احساسی دارند و این اعتیاد هر باره از کجا آب میخورد!اعتیاد به نخوت و خود برتر بینی!شاخ و دم هم که ندارد! اولین بار بود که نزدیک به چهار ساعت تمام زیر رنگ و ترکیبهای حساب شدهء شیمیایی _که بویش تا ته حلقم را می سوزاند- و شامپو و مشت و مالهای آرا یشگر رفته بودم و احساس سر گیجه داشتم. برای عروسی ام هم اینقدر زیر سشوار نبودم. استخوان هایم از سیخ نشستن خشک شده بود و از آنجایی که نتوانستم روی صندلی یک جا بند شوم نا خواسته
نیش اش باز بود و اینها را می گفت:"… تیکه ای هم شیک تر است هم درد سرش از سوزنی کمتر. زمان کمتری هم می برد… " البته چون شما یید نصف قیمت می شود! ( این هم خودش روی حساب بود.) آه! خدا رحمم کرد و آرایشگر دوستم بود .تابستان گذشته به بچه های راهنمایی اش خصوصی درس دادم و از آنجایی که خودم پایه ء متوسطه تدریس میکنم و همان نرخ مقطع راهنمایی را گرفته بودم کلی ذوق کرده بود . یک ضرب المثل ایرانی می گوید:"از این دست بدهی از آن دست می گیری."
اما خدا وکیلی 60 هزار تومان چیپس و پفک و شکلات و کرانچی و بستنی و ژله وکتاب و کارت پستال و لیپ استیک و ریمل و عطر و فیلم و عکس و عروسک و... می چسبد اما این یکی کمی برایم زور داشت.
دیگر خودم را با موقعییت کله ء جدیدم وفق داده ام.شاید اولین و آخرین تجربه ام باشد. خدا را چه دیدی؟... .به هر حال او را سپاس چون اصلا" هم شبیه هیچ یک از خوانندگان یا اکترسهای هالیوودی نشده ام!!!
نرگس زرد