و دستهای من برای تو آشیانه میبندد.
سقف خانه بر پرواز میماند و
این آرزوی سبز در چشمان شکار دیوار تار میبندد.
میروم تا بخوابم این شب را تا آسودگی هزار و ده شب... .
پنجره در شکوه خامش آفتاب سالم و بیدار و
پیوسته در خیرگی محزون خویش تابنده میشود
و سردی خاک بر گونه اش گر میگیرد.
میماند بر این عشق "دست نخورده" ایستا و چشم بسته
و دستهایش بر آغوشی میگشاید
که آسمانش پنجره را در بر گرفته باشد.
نرگس زرد