بکوش که تسلیم و خرسند باشی... .
در این جهان کسی خوشبخت و کامروا نیست.
زمان برای همه کس چیزی ناقص و ناتمام است.
چیزی است مبهم و تاریک که عمل را نیز از آن ساخته اند.
آری! همه جهانیان از سرنوشت خود ناخرسند و بیزارند.
چه تقدیر ملال انگیزی!
همه ی خلق در پی خوشبختی، از همه چیز محرومند
و افسوس که "همه چیز" را هم مفهوم ناچیزی است!
هر کس در این جهان، به سهم خود در طلب و آرزوی همین "ناچیز " است که حرفی ، اسمی ، اندک ثروتی یا نگاه و تبسمی بیش نیست!
بزرگترین شهریار جهان اگر بی عشق باشد از نشاط و خوشبختی بی بهره است.
گاه صحرایی پهناور نیز به قطره ی آبی نیاز دارد.
آدمی چاهی است که همیشه تنهایی در آن تکرار می شود.
از کتاب "تاملات " ویکتور هوگو.