نرگس زرد درود بر شما روز خوش!

شعر.رمان.داستان کوتاه.شرح حال نگاری.مناسبتها.قصارهاوگلایه ها.....

نرگس زرد درود بر شما روز خوش!

شعر.رمان.داستان کوتاه.شرح حال نگاری.مناسبتها.قصارهاوگلایه ها.....

...

سلام سوسن جان خوبی! خیلی خوشحال شدم..من هم مدتی ست نبودم..پس چرا اینجوری میکنی !آدرس وبتو بزار...!

لی لی><یکی دو تا دو تا یکی ۳

...این چند وقت که نبودم تجربه های خوبی به دست آوردم..مفهوم دوستی و دوست داشتن رو بیشتر فهمیدم..با آدمایی آشنا شدم که گرچه بعضا سرانجام دوستی شون احساس من رو به یاس در مورد خودشون مبدل کرد اما فکر می کنم نسبت به زندگی و اطرافم پخته تر شدم . اون چیز هایی رو که قبلا نمی پذیرفتم دارم میپذیرم و باور میکنم..چیزهایی که شاید عمیق ترین احساس آدم رو رو کنه که به خاطرش اونقدز بخونی و اشک بریزی که همه چیز مثل آب یک جویبار روون بشه و تو هنوز هم بخونی اما دیگه اشکی نریزی..همه چیز باشه چه خوب چه بد.. و تو تنها نگاه کنی و هر بار لازم شد آستینتو بالا بزنی و پاچه ی شلوارتو شاید هم دامنتو بالا بکشی و پاهاتو تو آب بزاری و اونقدر به این طرف اون طرف بپاشی و بازی کنی و جیغ بکشی و دست بزنی و ...بعد خسته بشی و بیرون بیای..و تازه بفهمی که: کی گفته برای فهمیدن آدمهای دیگه باید از خودمون بیرون بیایم! کافی تجربه ها بیشتر بشه بخوایم دیگری رو احساس کنیم یا همزیستی و انتقال انرژی مثبت..و راستی  سفر   !دوست داشتن یک موهبت است که با تجربه جهت میگیرد..   در این مدت با آدمهایی آشنا شده ام که تازه فهمیده ام  برای اینکه بزرگ باشی لازم نیست به چشم بیایی..راستی که زندگی چه آدمهای بزرگی را در خود هضم کرده است زنان و مردانی که تاثیر گذارترین اثر را بر زندگی انسانها میگذارند و شاید خودشان هم ندانند سمت و سوی زندگیشان از کجا نشات گرفته است..به نظر من خمیر مایه ی زندگی بشر همین ها هستند که جنگ و صلح را می سازند و میایند و میروند و هیچ کس نمی فهمد... .

خبر نامه

راستی!کریسمس مبارک!

شر ح حال

...یه دل میگه ببرم ببرم /یه دلم میگه نرم نرم /

طاقت نداره دلم دلم /بی تو چه کنم/

سلطان قلبم تو هستی تو هستی/دروازه های دلم را شکستی/پیمان یاری به قلبم تو بستی/با من پیوستی ی ی...

یک کله ۶۰ هزار تومان...

آخیش!پس از سه سال و اندی که از ازدواج ام میگذرد و کلی این پا و آن پا کردن بلاخره دو روز پیش طلسم را شکستم و به آرایشگاه رفتم و موهایم را به قولی مش کردم. راستش! اوایل نه خودم نه شوهرم به این رنگ آمیزی تمایلی نداشتیم . او که به قول خودش مرا بکر و خالص میخاست. خودم هم طبیعی بودن را جذابتر میدا نستم. تا به خانه رسیدم خودم را در آینه دیدم.تازه فهمیدم آنها که پیوسته هر بار موهایشان را یک رنگ میزنند چه احساسی دارند و این اعتیاد  هر باره از کجا آب میخورد!اعتیاد به نخوت و خود برتر بینی!شاخ و دم هم که ندارد! اولین بار بود که نزدیک به چهار ساعت تمام زیر رنگ و ترکیبهای حساب شدهء شیمیایی _که بویش تا ته حلقم را می سوزاند-  و شامپو و مشت و مالهای آرا یشگر رفته بودم و احساس سر گیجه داشتم. برای عروسی ام هم اینقدر زیر سشوار نبودم. استخوان هایم از سیخ نشستن خشک شده بود و از آنجایی که نتوانستم روی صندلی یک جا بند شوم  نا خواسته

 انگشتم توی موهایم رفت و رنگی شد و تذکر آرایشگر… .آخ! حالا میفهمم چرا ا نگشتا نم میسوخت. او تا دید انگشتها یم توی کله ام  می چرخد مثل مادری دلسوز دستم را کشید و برد زیر شیر آب و تند و تند شست و گفت:"نگفتم دستمالی نکن! دختر جان!؟... ."

         نمی دانید! وقتی خودم را با کله ء جدیدم در آینه دیدم به چه غروری رسیدم.زیباترین زن دنیا! پشت سر هم خودم را در آینه دید می زدم و از دیدن خودم کیف می کردم تا مبادا از خوشگلی ام چیزی از قلم بیفتد و  ندیده باشم.اعتراف میکنم:چه احساس بد و گند و درد آور و  وحشتناکی بود. پس از ا تمام کار همین که نرخ را شنیدم  تا مغز استخوا نم سوت کشید. حالا بیا و درستش کن!  با عذاب وجدان ام چه کنم؟ - مش تیکه ای!تیکه ای سه هزار تو من (البته نرخ پارسال دو هزار و500 تومن بود.) 20 تیکه سر جمع می شود … خودت حساب کن عزیزم !  

          نیش اش باز بود و اینها را می گفت:"… تیکه ای هم شیک تر است هم  درد سرش از سوزنی کمتر. زمان کمتری هم می برد… " البته  چون شما یید نصف قیمت می شود! ( این هم خودش روی حساب بود.) آه! خدا رحمم کرد و آرایشگر دوستم بود .تابستان گذشته به بچه های راهنمایی اش خصوصی درس دادم و از آنجایی که خودم پایه ء متوسطه تدریس میکنم و همان نرخ مقطع راهنمایی را گرفته بودم کلی ذوق کرده بود . یک ضرب المثل ایرانی می گوید:"از این دست بدهی از آن دست می گیری."

        به همکارم sms  زدم تا از صحت نرخ مطمئن شوم. تندی به شوهرم  هم تلفن کردم و خیالم راحت شد. حالا دیگر می ارزید  به اینکه او خوشش بیاید. اما خدا وکیلی 60 هزار تومان چیپس و پفک و شکلات و کرانچی و بستنی و ژله وکتاب و کارت پستال و لیپ استیک و ریمل و عطر و فیلم و عکس و عروسک و... می چسبد اما این یکی کمی برایم زور داشت.        

       دیگر خودم را با موقعییت کله ء جدیدم وفق داده ام.شاید اولین و آخرین تجربه ام باشد. خدا را چه دیدی؟... .به هر حال او را سپاس چون اصلا" هم شبیه هیچ یک از خوانندگان یا اکترسهای هالیوودی نشده ام!!!

                                                                                                                               نرگس زرد